خوب نیست که خانوادهها همه با هم چیک تو چیک باشند. چیک تو چیک در فرهنگ لغت من یعنی ازدواج خانوادگی. با مثال بخواهم برایتان روشنش کنم میشود اینکه مثلاً والدِ بنده با والده، میشدند پسر دایی، دختر عمه؛ دایی بزرگه با همسرش، پسرخاله، دخترخاله بودند و دایی کوچیکه، پسر عمه، دختر دایی؛ خاله بزرگه، دختر خاله، پسرخاله؛ خاله کوچیکه، دختر عمه، پسر دایی؛ عمه بزرگه، دختر عمو، پسرعمو و عمه کوچیکه، دخترخاله، پسرخاله؛ عمو اما این وسط قسر در رفت و اولین کسی بود که طلسم این همه چیک تو چیکی را شکست و از غریبه همسر اختیار کرد.
شاید در ذهنِ عزیزتان جرقهای زده شود و یک لحظه مرور کنید که این شکل چیک تو چیک بودن که خوب است، همه شیر تو شیر و قوم وخویش؛ اما باید خدمتتان عرض کنم که هیچ چیز مطلقی در این جهان وجود ندارد، یعنی شاید مزایایی داشته باشد، اما در کنارش معایبی هم وجود دارد. یکی از مهمترین معایبش این است که وقتی یک نفر از اینها با اردنگی همسرش را از خانه بیرون بیندازد و بعد هم مثل سگ پشیمان شود ولی به روی خودش نیاورد و تازه شروع کند به فحاشی کردن و خلاصه هر چه پل پشت سرش هست با لگد پایمال کند و از قضا تو با پدر همسرش در رفت و آمد باشی و بعد از این ماجرا دیگر جرأت رفتن به خانۀ پدر همسرش را نداشته باشی و بعد هم که دل را به دریا میزنی و میروی تا دیداری تازه کنی، همه با تو باد کرده باشند، انگار که تمام آتشها از گور تو بلند میشود و بعد هم که خواستی بروی، همسرش بیاید و در گوشت زمزمه کند که «بهش بگو اگه بخوای زنده و مردۀ منو بدی دمِ فحش، تموم مردههاشو تو گور میلرزونم!» و ادامه بدهد که «دیگه اصلا دوستش ندارم، میفهمی، دوستش ندارم!» و بعد تو هم حرفی برای گفتن نداشته باشی و فقط به زمین خیره شوی و به همین جمله بسنده کنی که «باشه، باهاش حرف میزنم که لااقل آدم باشه و فحش نده!» این است معایب چیک تو چیک بودن؛ دقیقا مثل یک زنجیر که یک حلقهاش کنده شود، تفکر کنید.