صیغۀ نان و تربیت

یکی از اساتید امروز زبان به شکوه (به کسر شین و واو) باز کرده بود و از اجاق‌کوری می‌نالید. بعدش گفت که چرا یک نفر از هم وطنان‌مان در سیستان باید 40 تا فرزند داشته باشد و خدا حتی نیم‌نگاهی به من در این سر کشور نیندازد. من هم کلی برایش فلسفه بافی کردم که از این حرف‌ها نزند و همیشه تکیه کلامش و ورد زبانش (به کسر واو) این باشد که «حکمتتو شکر!» بعد ازش پرسیدم که جریان 40 تا بچه را که جدی نگفته؟ و او هم قسم خورد که حقیقت دارد.

بعد نشستیم حساب کردیم که اگر آن هم‌وطن 40 عدد بچه داشته باشد و همه هم تحت سرپرستی خودش باشند و زندگیِ مجزا نداشته باشند، نزدیک به 2 میلیون یارانه دریافت می‌کند، البته اگر انصراف نداده باشد که طبیعتا باید مغز ... خورده باشد.

به هر صورت یک زمانی بود که فریاد می‌زدند که «فرزند کمتر، زندگی بهتر!» و والد بنده هم به تبعیت از شعار مذکور، دور خودش را خلوت کرد و بر عکس امروز، نویدِ تولید می‌دهند، تا ببینیم فردا چه پیش آید که مطمئناً هر چه پیش آید، خوش آید.

این همه فلسفه بافی کردم که برسم به این نکته که منِ شیعۀ علی علیه‌السلام دلم می‌خواهد که از آن هم‌وطن سیستانی عقب نمانم؛ حالا نه 40 تا، بلکه 5 تا فرزند برای خودم متصور شده‌ام که در ادامۀ مطلب می‌آورم؛ نگویید تربیت هم می‌خواهند که منظورم با تربیتِ صحیح است و نگویید نانش را از کجا در بیاورم که هر آن کَس که دندان دهد، نان دهد.

  محمدرضا

حسین

ابوالفضل

فاطمه

سجاد

+ از بین بچه ها محمدرضا خیلی شبیه باباشه!

+ اینم یه سایت خوب برا انتخاب اسم.

+ نوشته شده در يكشنبه ۵ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۱۵:۲۸ توسط مرد صیغه‌ای | حاشیه بزنید
رهگذر
۰۵ مهر ۹۴ , ۱۶:۱۰
:)

اونوقت کدومشون شبیه مامانشونن ؟!! ;) 

میشه فاطمه خانومو برا پسر ایندم خواستگاری کنم ازتون ؟   :))))))))))))

پاسخ :

؛-)

نمی دونم والّا ؛)

فاطمه خانم می خواد درس بخونه فعلاً ؛ )

نفس
۰۵ مهر ۹۴ , ۱۶:۱۲

سلام

همش یه دختتترررر؟!!

ناهمخونیه عکسا و اسما رو دوست نمیداشتم

+ جدن اون هموطن سیستانی از کجا میاره خب؟!

چرا ماها نمیتونیم؟!

بعدم

یه چیزی که ذهن منو درگیر کرده اینه که خب خدا روزیه فردی که به دنیا اومده رو میده

ولی پدر و مادری که فقیرن یا دستشون تنگه نباید برنامه ریزی کنن و با تدبیر و عقل جلو برن؟!

بچه که هنوز پا به دنیا نذاشته میشه فکر کرد که الان من پدر و مادر توانایی مالی ندارم پس فعلا صاحب فرزند نمیشم

میدونم یه کم شرک تو این حرفم نهفته هست

ولی امیدوارم منظورمو رسونده باشم!

پاسخ :

سلام

یه گریه کنِ بابا کافیه!

خدا را شکر خوبه که بازم امیرعلی اون بالاهاس، همینشم خوبه.

+ باید باورمون بشه رزاق کیه، نون رو کسی دیگه می رسونه، ولی با برنامه ریزی اعلام موافقت می کنم.

منظورتون رو متوجه شدم، خدا توفیق بده! :)

اکسیر عشق
۰۵ مهر ۹۴ , ۱۶:۲۳
سلام بر جناب صیغه ای...
دستتون درد نکنه واقعا با دیدن این عکسا کلی خنده م گرفت و واقعا هم حس کردم که محمدرضا شبیه ب خود شما باید باشه و اگر واقعا اینطور باشه ظاهرتون خعلی بداخلاق میزنه...
در مورد اون «حکمتتو شکر» که فرمودین باید بگم که واقعا ب کار بردن کلمات مثبت از این قسم خعلی تاثیر گذاره، خودم از وقتی تیکه کلام انشاالله تو همین دو سه هفته ی اخیر در مورد کارهای پیش رو و آینده ی خودم ب کار بردم عجیب نتیجه گرفتم هاااا عجیب... 
انشاالله یه سوالاتی دارم جمع و جورش کنم خصوصی میام میپرسم... فعلا

پاسخ :

سلام

؛-)

از امت پیغمبر هر کسی 6 تا چیز رو شعار خودش کنه، بدون شک رستگاره:

1) در شروع هر کار بسم الله

2) در هر نعمتی الحمدلله

3) در هر کاری که آینده می خواهد بکند ان شاءالله

4) در هر گناهی استغفرالله

5) در هر مصیبتی انا لله و انا الیه راجعون

6) ذکر غالب لا اله الا الله

درخدمت هستم...

گلنار
۰۵ مهر ۹۴ , ۱۶:۴۶
ای جان! اینارو!
خیلی هم عالی!
منتها دوستان و اطرافیان که، مدام ما را مذمت میکنند من باب اینکه ما هم به یک دو نفر (! خب واحد شمارش آدم، مگه نفر نیست؟! :دی) بچه راضی نیستیم!
ولی جداً یه سوالی الان برام پیش اومد جناب!
ینی شما حتی «اسم» بچه هاتونم انتخاب کردین؟؟
البته منکر این قضیه نمیشم که همه ی ما برای فرزندان آینده مون (شکلک قلب توی چشم!!) اسم هایی رو می پسندیم و از الان میگوییم: «اسم دختر، فلان دوست دارم و اسم پسر هم بهمان»! ولی در نهایت، تجربه ثابت کرده که در بسیاری موارد، با همسر محترم به مشکل بر میخوره این داستان !! چون متعاقباً ایشون هم برای خودشون اسامی ای رو رزرو کردن..!

منتها با قاطعیتی که از شما سراغ داریم.....!! :|

درضمن، از الان معلومه که برخلاف باباهای دیگه، اصصصصلاً دختری نیستیناااا!! اینو میشه از جنسیت فرزند اول مورد تصورتون، و البته اینکه بسنده کردین به یه دونه دختر، فهمید!! :دی:دی که در این صورت، باید جسارتاً حضورتون عرض کنم که نصف عمرتون بر فناست!! (شکلک شیطنت!)


*خیلی باعجله نوشتم! و بدون مرور! ماکارونی عن‌قریبه که بسوزه!

ایشالا به همه ی آرزوهاتون برسین.

پاسخ :

کار از مذمت و این حرف ها گذشته، باید فکری کرد.

جوابتون رو خودتون در پایان پاراگراف دادین [شکلک باد در غبغب] :)

علی ای حال اینطوره، تا ببینیم خدا چطور مقدر کرده، منظورم همون عمر بر فناست! :)

آره، برید ماکارونی رو دریابید ؛ )

خوشبخت بشین ایشالا!

گیسو
۰۵ مهر ۹۴ , ۱۶:۵۸
من عاشق حسین شدم...لطفایکى رسیدگى کنه: دى

پاسخ :

؛-)
گیسو
۰۵ مهر ۹۴ , ۱۷:۰۶
مثکه خیلى پسر دوستین..چه خبره 4 تا پسر..

پاسخ :

دوتا این طرف در مسجد، دو تا هم اون طرف :)
گلنار
۰۵ مهر ۹۴ , ۱۷:۳۳
:/
«گریه کن»، و «مسجد» و«...»، خوبه خودتون میگین، انسان به امید زنده است، اونوقت از الان....! :/
خدا خودش به راه راست هدایتتون کنه به حق این روز عزیز!! :دی (شکلک کوبیدن مشت به سینه!)

پاسخ :

آخرش (به کسر خاء) که چی، حقه دیگه، برا اون روز میگم، نه الان :)

ایشالا، ایشالا! [یکی دستِ مشت کردۀ ایشونو بگیره] :)

گیسو
۰۵ مهر ۹۴ , ۱۷:۵۳
خوشم میاد هر کدوم از پسرا یه خصوصیتى دارن,اخمو,خندون,متعجب وگریون:دى

پاسخ :

بله، درش یه صیغۀ تفکر نهفته بود، بارها عرض کردم که پشت واژه به واژه ام تفکر هست؛ یعنی نمی نویسم که نوشته باشم، می نویسم برای خودم و دیگران به امید ارتقاء؛ مکالمه نیست، گفتگوست :)
گیسو
۰۵ مهر ۹۴ , ۱۷:۵۸
عجب!!!!!!!!
باید حدس میزدم.. 

پاسخ :

:-)
گلنار
۰۵ مهر ۹۴ , ۱۸:۲۹
یه جور فخرفروشی در پاسخ به کامنت8 (مخاطب گیسو) نهفته بودهااا جناب!!
گفتم، در جریان باشین! [شکلک عینک+شیطنت]

البته لازمه خدمتتون عرض کنم که ما توی این دارالفنون صیغه ای،  تا به حال ده ها واحدِ درست و حسابی، «صبر» پاس کردیمو صدها واحد هم «تفکر»!! ایشالا با نمره ی عالی هم فارغ التحصیل شیم!! [نیشخند]

پاسخ :

فخر فروشی؟ فخر فروشی چه صیغه ایه؟ حرف دلمو زدم، تازه دلم می خواست که بپرسن چه فرقیه بین صیغۀ مکالمه و صیغۀ گفتگو، که دیگه... :)

شما خیلی لطف می کنین و محبت خرج می کنین که در این دارالفنون این صیغه ها رو صرف می کنین.

در تن درست، در دل شاد و در ذهن آزاد باشید!


آرامش
۰۵ مهر ۹۴ , ۱۸:۳۲
:)
فک کنم اخرش با یکی از اقوام ما وصلت میکنین که بچه هاتون همه از دم چشم رنگین !
اصن معلومه فاطمه و حسین و سجاد به فامیل ما رفتن ها :)))  :دی
+ تعداد بچه باید زوج باشه ،نصف دخترو نصف پسر
++انشالله بشه، به همین زودی :)

پاسخ :

چشم رنگیا همه اونجا جمعن بانوی شهر باران؟ ؛)

حسین که اصلا چشماش معلوم نیس :)

+ من این منو رو دادم به خدا، تا ببینیم...

++ ایشالا، ایشالا، خوشبخت بشید ایشالا!

گلنار
۰۵ مهر ۹۴ , ۱۹:۳۷
راستی! اینو اون موقع فراموش کردم بگم:

شمایی که باد میندازین در غبغب! بله شما! تجربه ثابت کرده که اینجور آقایون، اتتتتفاقاً یه همسری نصیبشون میشه که (جسارتاً) همچین درســت و حسابی..حالشونو.. جا میاره!! (ببخشید البته!! :دی)
 زمانه است! تقصیر من که نیست!
ببینین کی گفتم! :دی

«آری این چنین است برادر»!

+چه دعای زیبایی. سپاسگزار. شما نیز. [گل]

پاسخ :

دیگه دیر شد، همون موقع باید می گفتین :)

زمونه رنگارنگه، بله! (شکلک آه کشیدن)

+ خواهش می کنم، خوشبخت بشید![گل]

گلشن
۰۵ مهر ۹۴ , ۱۹:۵۲
ابوالفضلتون از حالا شکل کارمنداست طفلی
سجادتون هم که خدا ببخشه معلومه آشپز میشه
ولیعهدتون هم که بازاریه

پاسخ :

[خنده] ؛)

اجازه دارن برن هر کاری خودشون می خوان :)

علی رسولان
۰۵ مهر ۹۴ , ۲۰:۰۶
بد نیست
اوضاع نوشتنت!
حوصله ی خوبی داری مخصوصن اون 31 قسمت

پاسخ :

سلام

خوش اومدین :)

ما مخلصیم، مال قبلترهاس ؛ )

آرامش
۰۵ مهر ۹۴ , ۲۱:۴۶
خوشگلیشونو عرض کردم :)
حسین هم چشماشو باز کنه اونم رنگیه!
و اینکه شمال بیشتر از جاهای دیگه ایران چشم رنگی داره قبول دارین؟
حالا چشم و اینا به کنار، ادم باید نگاهش قشنگ باشه:)
خدا بهتون ببخشدشون ( ایکن فاطمه رو بیشترتر)

پاسخ :

نمی دونم والّا، شمال زیاد تردد نکردم، یه دفعه اومدم، از اولم جغرافیام خوب نبود ؛)

ولی اینکه آدم باید نگاهش قشنگ باشه رو اعلام موافقت می کنم :)

زنده باشید و سلامت و خوشبخت بانوی شهر باران :)

گلشن
۰۵ مهر ۹۴ , ۲۲:۳۸
خوشبخت بشن ایشاالله

پاسخ :

ایشالا، ایشالا!
من
۰۵ مهر ۹۴ , ۲۳:۴۰

فقط می تونم بگم:

چه کم اشتهایید شماا!!:)

پس مادر بچه ها کجاست؟!

البته در این دوره و زمانه که کمتر خانمی پیدا میشه بتونه و بخواد پنج تا بچه به دنیا بیاره، پس باید سوال رو به این نحو تصحیح کرد: پس مادرها بچه ها کجان؟!

می دونستید خیلی تمایل دارید به اینکه از خودتون بنویسید و در عین حال...جوری بنویسید که کسی به درونتون پی نبره!؟چنین رفتار محافظانه کارانه ای رو در کسانی دیدم که اطرافیان و خانوادشون در بچگی خیلی روشون حساسیت به خرج می دادند و همه چیزشون رو چک می کردند!

البته من فقط دارم برداشت خودم رو میگمااا، لازم نیست تایید و تگذیب  کنید یا حتی به این بخش جواب بدید.

شبتون قشنگ.

پاسخ :

مادر بچه ها ممکن الوجوده، البته شاید کار به مادر ها هم برسه، نمی دونم والّا تا خدا چی بخواد، فعلا که در یک عدد ماندیم ؛)

بماند که متوجه «از خودتون» نشدم ولی چون فرمودین جواب ندم، چشم، سکوت!

شب و روزتون قشنگ!

ف. ن
۰۶ مهر ۹۴ , ۰۰:۴۸
لبخند و خنده قاطی شدند با دیدن بچه هاتون...
خدا حفظشون کنه...خیلی خیلی خیلی به دور از نیتِ بعضی مردم برای داشتن پسر، من هم پسر دوست دارم...بخصوص اولین بچه باشه...اینکه چرا، نمیتونم برای هیچ کس توضیح بدم...چون یک حس درونیِ و با نیت و هدفی البته...مخصوصاً که اسمش هم امیرعباس باشه...لبخند...

پاسخ :

:)

ایشالا که به آرزوهای دلتون برسین! ؛)

صفا
۰۶ مهر ۹۴ , ۰۸:۳۲
کلی کیف کردم با این پست...
اما عکسای حسین و محمدرضا برام باز نشدن.

ماهم دوستدار بچه زیادیم. همسری که 6 تااا میخواد.
کلا شما مردا خوش اشتهائید...!!!!


ایام به کام..!!

پاسخ :

؛)

یه بار دیگه امتحان کنید و کلیک راست و شو پیکچر :)

6 تا؟ لابد به نیت امام ششم؟

خوشبخت بشید!

نل
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۲:۰۹
چقدر خندیدم.اخخ ک عاشق نی نی ام.البته بچه های مردم اونم برای نیم ساعت و حداکثر یک ساعت و با شرایط سیری شکم و پوشک جلد شده و تازه تعویض شده و خندون باشه!:))
فعلا همین شرایط^_^
خدا انشالله یک همسرخوب نصیبتون کنه و با بچه های اصلح!

پاسخ :

؛ )

خدا عاقبت شما رو هم ختم به خیر کنه ایشالا! تو مشهد هوای مارو داشته باشین :)

گلشن
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۲:۲۲
ماااادرهاااا؟!!!!
نه بابا؟
 شمام از اون مدلیش هستین؟

پاسخ :

صیغۀ مزاح صرف کردیم، بعدش رو ندیدین؟ :)
گلشن
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۲:۲۷
شوخی موخی نداریم! بعدش رو دیدم اما ندیدم اثری از شوخی باشه!
دعواتون میکنم ها آقا صیغه ای! این شوخیا بده بد!

پاسخ :

به چشم، صیغۀ بخشش : )
مرضیه
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۲:۵۵
آخ که چه دردونه ای بشه اون یکی یه دونه برای باباش:*


باورتون قابل ستایشه.
برخلاف غالب مردهای همسن و سال تون که ترس تربیت و نان دارند.
خدا سالم و صالح عطا کنه بهتون ان شاء الله:-)

پاسخ :

؛))

افکار، رفتار رو می سازن؛ شعار نیست، باید باورش کرد و البته عمل به دانسته ها :)

نکتۀ خوبیه، سالم و صالح؛ عاقبتتون ختم به خیر بانو!

من
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۳:۰۲

از خودتون نوشتن، یعنی شرح حال وقایع روزانه. نه از خود نوشتن:)

ببخشید و شرمندم اگر جمله ام، ایهام داشت.

پاسخ :

خواهش می کنم، متوجه اون معنا شدم، منتها منظورم این بود که چرا می فرماین بیشتر تمایل دارم از خودم بنویسم، این در صورتیه که بارها گفتم نوشته ها بعضاً شخصی هست، اما به دید کلی بنگرید.

دشمنتون شرمنده!

هلیا
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۳:۱۷
سلام
چه جالب منم تا عکس محمدضارو دیدم گفتم این شبیه اقای صیغه ی هستش به نظرم خخخخخخخخخخخخ
واقعا فرزند داشتن تو زندگی خیلی خوبه امید به زندگی تو انسان به نظرم افزایش میده انگیزه میده به زنده بودن 
باعث میشه سختی زندگی رو ادم راحتتره تحمل کنه 
(مثلا هر سختی داشته باشی اخرش میگی خدا رو شکر یه دختر گل که دارم )

انشالله خداوند هرچه زودتر اول مادر فزرند رو سپس  خود فزرند رو روزیتون کنه .

پاسخ :

سلام

؛)

بی دلیل نیست که میگن ثمرۀ زندگیه.

الهم ارزقنا ایشالا! :)

جویا ...
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۶:۰۹
سلام
من این چن روزه که نبودم داشتم صیغه پیگیری عقد دایی کوچیکه رو صرف میکردم!
دیگه نه رفیق خودم الان یادشه یه ذوستی داشته به نام جویا، نه داییم یادشه یه خواهر زاده عزیز، یه یار غار،یه رفیق داشته به نام جویا، چون دلشون به دل هم گره خورد.
خوشبخت بشن ایشالا

پاسخ :

سلام

رسم روزگار همینه، البته در حالت نرمال این اتفاق می افته و اگه غیر از این بود باید شک می کردین.

علی ای حال خوشبخت بشن ایشالا! :)

جویا ...
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۶:۳۵
من فقط در این باره چن تا امار بدم:
تا سال 68 هر خانواده ایرانی بطور متوسط 6.4 فرزند داشته که قرار بوده تا سال 90 این امار رو به 4 فرزند برسه که ایران این برنامه تا سال 71 عملی میشه!!!!
و الان هر خانواده ایرانی 1.78 فرزند داره!
این امار فاجعه است چون برای حفظ همین میزان جمهیتی که داریم باید هر خانواده 2.1 فرزند داشته باشه
جالبه بدونیم در امریکا هر خانواده 4 فرزند و در اسرائیل بالای 6 فرزنده(خورده اش یادم نیس چقد) !!!

من قبول دارم که با این وضعی که هست نمیشه 4 تا بچه داشت
ولی قرار نیست ما تو این وضعیت بمونیم، چون روندی که ما تو سبک زندگیمون داریم دنبال میکنیم محکوم به شکسته!
اگر الگوی مصرفمون رو کم کنیم، یه کم جهادی تر کار کنیم، اقتصاد مقاومتی رو پیاده کنیم و ... کشورمون پیشرفت میکنه و لازمه این پیشرفت وجود جامعه جوان ه!
و اگر مدل زندگی هامون عوض بشه دیگه هی نمیگیم چجوری تعداد بچه ها رو زیاد کنیم!
یه نمونه بگم اینکه وقتی همه فامیل دور هم جمع میشن بچه ها دیگه سراغ اسباب بازی ها نمیرن، با هم بازی میکنن، اگر تعدا بچه های یه خانواده زیاد باشه دیگه نیازی نیست که برای خرید اسباب بازی هزینه های کلان بکنیم

نمی دونم تونستم پیوستگی و ارتباط زنجیره ای سبک زندگی، قدرت و عزت کشورمون و افزایش نسل رو توضیح بدم یا نه

پاسخ :

بله، خیلی خوب بیان کردین :)
جویا ...
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۷:۰۲
و اما بچه ها:
آقا محمدرضا از همون خان دایی یا خان عموهایی میشه که همینجوری هیچکی طرفش نمیره ولی وقت سختی ها به داد همه میرسه و بیشترین تدبیر رو میکنه یه جوری که تو پیری خیالتون راحته که یکی هس همه حواسش به همه جا باشه
 
حسین آقا هم از اون جوون های شوخی میشه که با همه گرم میگیره ولی احتمالا یه کم حرصتون بده! به اصطلاح زیاد جوونی میکنه!
آقا ابوالفضل هم درس خون میشه!
روحیه حسین اقا و فاطمه خانم عین همه، ولی فاطمه خانم مغرورتر و مدبرتره، پس خیلی به خاطرش حرص نمیخورید
ایییی جانم آقا سجاد! عصای دست پیری مامان و بابا!
شخصیت مادرش توش تجلی پیدا کرده

این بود حس من (ایکن نیشخند)

پاسخ :

[آیکون خندۀ شدید به طوری که والده میگه: دیوونه شدی بیخودی می خندی؟!] ممنونم :)
جویا ...
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۷:۳۵
لابد وسط این خنده ها، گاهی "الهی بابا قربانتان برود" هم میگفتید!
گاهی هم مرور میکردید که:
 بچه ها اگر گفتن پس چرا دیر ازدواج کردید که ما دیر بدنیا بیاییم، تقصیر را گردن همسر مکرمه می انداختین که" همش تقصیر مامانتون بود، میدونید من چقد دنبالش گشتم تا پیداش کنم، می دونید چند ساعت وقت گذاشتم و کت شلوار پوشیده، شیرینی به دست رفتم دم خونه های مردم و پرسیدم ببخشید مطلوب ما اگر خونه شماست بگید بیاد بریم سر خونه زندگیمون!"
بعد یک هعییی ای بکشید و ادامه بدید که:
"اره بابا جان، به من نگید! مقصر مامانتونه!!!"
بعدم خانم با یک سینی چای از اشپزخونه سر برسند و برای اینکه بهت بابا پیش بچه ها نشکنه چیزی نگن و بعد طی یک فرصت مناسب یه پس گردنی بزنن بهتون که:" که من معلوم نبود کجا بودم؟؟؟؟هاااان؟؟؟؟  من که همش منتظر بودم! شما همش سرت تو وبلاگ بود، حواست نبود" (پس گردنی زدنه اصلا کار جالبی نبوداااا، ولی اینجا شخصا میگم حقتون بود، والا)

پاسخ :

نه، متأسفانه فقط خنده بود.

جالبه، مفسر خوبی میشین، منتها با شناختی که از خودم دارم فکر نکنم مادرشون جرأت داشته باشه پس گردنی بزنه :)

جویا ...
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۷:۵۸
ای بابا!
برادر یه کم انعطاف از خودتون نشون بدید خب!
یه پس گردنی که این حرفا رو نداره!

پاسخ :

می دونم، من حرفی ندارم، ایشون خودشون جرأتشو پیدا نمی کنن ؛)
جویا ...
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۸:۱۳
جرئت رو ادم زمانی پیدا نمیکنه که از عواقبش بترسه!

این صیغه پارادوکس رو چطور صرف می فرمائید؟

پاسخ :

ببینید من قیافم جوری هست که هر کس منو می بینه میگه عجب آدمِ... حتی یاد ندارم از دوستان صمیمی هم کسی تا الان پس گردنی زده باشه، یعنی جوری برخورد کردم که...

به هر حال عیال آینده هم از این قضیه مستثنی نیست فکر کنم :)

جویا
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۹:۴۲
از صیغه تفکر کمک بگیرید مرد صیغه ای!
فرمودید: " می دونم، من حرفی ندارم"
منم میگم وقتی شما میفرمائید که حرفی ندارید یعنی این حرفی ندارم تو رفتارتون هم هویداست
این "ایشون خودشون جرأتشو پیدا نمی کنن ؛)" از کجا پیدا میشه؟

پاسخ :

متوجه منظور شدم؛ منتها بعضی افراد چهرتاً جوری هستند که با وجود نرم خویی، اما جذبه ای خاص دارن. نمیگم جذبه ای خاص دارم، اما جوری هستم که با وجود اینکه اهل شوخی و بگو بخند هستم، منتها همه یک برخورد سنگین و رنگین باهام دارند و بعضا وقتی با من صحبت می کنند، انگار که مثلا دارند با غول مرحلۀ هفتم حرف می زنند. حتما از این دست افراد هستند اطرافتون :)
جویا
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۹:۴۷
ضمنا!
ذفقا با عیال فرق داره هااا
پس گردنی عیال خوردن داره!
پر از عشقه! (آیکن خنده)

پاسخ :

همینم می دونم و چون تجربۀ یک ماه زندگی عاشقانه را داشتم عرض می کنم :)
جویا
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۹:۵۲
تشکر از توضیحتون!
جا داره که انقلت وارد کنم به صحبت هاتون!
ولی فک کنم دیگه بحث درباره اش بس باشه

پاسخ :

اگه ان قلتی هست اشکالی نیست :)

البته یه عکس الان از خودم میذارم، البته رمز دار تا متوجه بشید چی میگم :)

جویا ...
۰۶ مهر ۹۴ , ۲۰:۰۸
ان قلتش این بود که اعضای خانواده، مخصوصا همسر و مخصوصا همسر و موکدا مخصوصا همسر خیلی فرق میکنن با بقیه!
یه طوری که دیگه اصلا قیافه ها رو نمی بیننن، و فقط رفتار و کرداره که مدل تعاملات رو شکل میده
درمورد عکس هم نیازی نیست!
همینطوری که فرمودید قبوله!

پاسخ :

عرض کردم که دقیقا همینطوره و منم اعلام موافقت می کنم، اما چه کنم که در کار خدا دخالتی نمی تونم بکنم :)

و باز در مورد بند دوم هم اعلام موافقت می کنم.

اما خب نیت کردم شب عیدی یه صیغۀ رونمایی داشته باشم ؛)

جویا ...
۰۶ مهر ۹۴ , ۲۰:۱۵
وقتی ده بار صفحه رو رفرش کردم و دیدم هنوز کامنت ام رو تائید نکردید فهمیدم مشخص پست جدید اید!
حالا این رو نمایی زیرلفظی که نمیخاد؟! (ایکن شیطنت)

پاسخ :

چرا؛ یه رمز کوچولو ؛)
جویا ...
۰۶ مهر ۹۴ , ۲۰:۲۷
زیرلفظی برادر؟!

پاسخ :

چی شده؟
جویا ...
۰۶ مهر ۹۴ , ۲۰:۳۱
هیچی هیچی!
کلا قاطی پاتی شد!
منظورم رمز بود که یافت کردم از لا به لای نظرهای بلاگفا ام

پاسخ :

اوکی! ؛)
درباره من
صیغه یعنـی نـوع، هیئت، اصل، شکل و در کل ریخت هـر چیزی را می‌گویند. کلهـــم اجمعیـــن ریخت هــر چیــزی را بررسـی مـی‌کنیم. اینـجا را آرام بخـوان؛ اگر می‌خواهی تمرین تندخوانـی کنـی، روزنامه بخوان نه وبلاگ!
صیغه‌های خواندنی
قدرت گرفته از بیان