یکی از اساتید امروز زبان به شکوه (به کسر شین و واو) باز کرده بود و از اجاقکوری مینالید. بعدش گفت که چرا یک نفر از هم وطنانمان در سیستان باید 40 تا فرزند داشته باشد و خدا حتی نیمنگاهی به من در این سر کشور نیندازد. من هم کلی برایش فلسفه بافی کردم که از این حرفها نزند و همیشه تکیه کلامش و ورد زبانش (به کسر واو) این باشد که «حکمتتو شکر!» بعد ازش پرسیدم که جریان 40 تا بچه را که جدی نگفته؟ و او هم قسم خورد که حقیقت دارد.
بعد نشستیم حساب کردیم که اگر آن هموطن 40 عدد بچه داشته باشد و همه هم تحت سرپرستی خودش باشند و زندگیِ مجزا نداشته باشند، نزدیک به 2 میلیون یارانه دریافت میکند، البته اگر انصراف نداده باشد که طبیعتا باید مغز ... خورده باشد.
به هر صورت یک زمانی بود که فریاد میزدند که «فرزند کمتر، زندگی بهتر!» و والد بنده هم به تبعیت از شعار مذکور، دور خودش را خلوت کرد و بر عکس امروز، نویدِ تولید میدهند، تا ببینیم فردا چه پیش آید که مطمئناً هر چه پیش آید، خوش آید.
این همه فلسفه بافی کردم که برسم به این نکته که منِ شیعۀ علی علیهالسلام دلم میخواهد که از آن هموطن سیستانی عقب نمانم؛ حالا نه 40 تا، بلکه 5 تا فرزند برای خودم متصور شدهام که در ادامۀ مطلب میآورم؛ نگویید تربیت هم میخواهند که منظورم با تربیتِ صحیح است و نگویید نانش را از کجا در بیاورم که هر آن کَس که دندان دهد، نان دهد.
محمدرضا
حسین
ابوالفضل
فاطمه
سجاد
+ از بین بچه ها محمدرضا خیلی شبیه باباشه!
+ اینم یه سایت خوب برا انتخاب اسم.