صیغۀ تفسیر به رأی

از دیشب که مخاطب «هلیا» خبر «منا» را برای من بازگو کرد، چرخی زدم در فضای نسبتاً مجازی و از چند و چون ماجرا آگاه شدم، به طوری که اگر ایشان نمی‌گفتند، امروز گیج و پیج می‌شدم که مردم چه می‌گویند. صبح اول وقت که برای گرفتن یک بسته دخان رفته بودم مغازۀ سر بازار، مغازه‌دار، مشتری‌ها را که صف کشیده بودند نمی دید، انگار که هفت‌هشت نفر روح در مغازه ایستاده بودند. داشت با یک نفر در مورد حادثۀ منا صحبت می‌کرد، صحبت که چه عرض کنم، کلهم اجمعین صاحب مغازه‌های اطراف جمع شده بودند به خیال این‌که دعواست. آن یک نفر مخالف حج بود و مغازه‌دار موافق، ربطش را به حادثه نمی‌فهمیدم. آن‌چنان بحث می‌کردند و داد و قال که چنین مباحثه‌ای محمد صدر با هم‌قطارانش در تختگاه نکرده است. بعدش در حین داد و قال تخمه هم می‌کشید، تخم مرغ هم وزن می‌کرد، پاکت سیگار را هم می‌داد.

در پیرایش میلاد (آرایشگاه نه، پیرایشگاه!) هم بحث حج و حاجی داغِ داغ بود. این‌بار اما موافق نداشتند. بعضی هم مخالف با آل سعود بودند و در کنارش هم با چنان نطق گیرایی می‌گفتند: «مردند که مردند، می‌خواستند پول‌شان را به جیب این عرب‌ها نریزند.» جوان دانشجو چنان جملاتی بیان می‌کرد و تز می‌داد که باید می‌بودید و می‌دیدید.

مادربزرگ من هم که از همه جا بی‌خبر است، این حادثه را تفسیر می‌کرد. تا رسیدم منزل‌شان بعد از این‌که گفت: «پس تو هنوز کاری برای خودت نکردی» شروع کرد به تفسیر حادثۀ منا.

فقط کیوسک‌دارِ سر پارکینگ‌مان در این مورد بحث نکرده بود که آن هم باز همین امشب در حین انتقال پاکت دخان به بنده، تفسیرش از واقعه را تحویل می‌داد. تفسیر جالبی هم داشت، می‌گفت: «اینا همه سیاسته، میگن شیمیایی پاشیدن بین حاجی ها.» حالا این شیمیایی چیست و چطور می‌پاشند بین حاجی‌ها، باید ان قلتش را پیش خود شخص کیوسک دار ببرید.

ملت همیشه در صحنه، منتظر چنین وقایعی هستند که هر جور خواستند خودشان تفسیرش کنند و حتی احتمال ندهند که یک درصد حرف‌شان اشتباه باشد و چنان قاطعانه حکم صادر کنند که احدی توانایی خدشه وارد کردن به آن را نداشته باشد. یک نفر نگفت: «خدا عالم است!»

به هر دلیلی این اتفاق رخ داده باشد، حادثه‌ای دل‌خراش را به تاریخ اضافه کرد که زبان به زبان می‌گردد و این تفسیرهای به رأی به هیچ وجه تسلای دل بازماندگان رفتگانِ منا نخواهد بود.  

+ نوشته شده در شنبه ۴ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۰۰:۱۸ توسط مرد صیغه‌ای | حاشیه بزنید
نفس
۰۴ مهر ۹۴ , ۰۱:۲۲
کی بود که قرار بود دخان ترک کنه؟
حالا روزی یه پاکت داره میکشه؟

پاسخ :

سلام

پس شما کجایید؟

ببینید میان این همه حرف، چی رو شکار کردینا! :)

نفس
۰۴ مهر ۹۴ , ۰۱:۲۹
سلام

میون اون همه حرف...
کاش من جای اون ها بودم...

پاسخ :

دور از جون حضرتعالی!

از اتفاق منم همیشه به ایزد گفتم هر موقع وقت صرف کردن صیغۀ مرگم شد، عزرائیل رو در یکی از همین اماکن متبرکه بفرسته سراغم، کربلا باشه که چه بهتر.

نفس
۰۴ مهر ۹۴ , ۰۱:۳۵
مکه که میری حج واجب
باید همه کارانو کرده باشی
حق الناس به گردنت نباشه و تصفیه کرده باشی
سعی کنی حق الله رو پاک کنی
و این یعنی پاک شدن
حج واجب که میری پاک میشی
مثل زمانی که از مادر متولد میشی
و چه زمانی بهتر از این موقع برا رفتن


امکان منبرکه هم خیلی خوبه
هرچند من که امید ندارم...!

پاسخ :

اعلام موافقت می کنم.

انسان با امید زنده س بانو!

بله، می خوام و در شرف (به ضم شین و راء) اتفاقم!

آرامش
۰۴ مهر ۹۴ , ۱۰:۵۱
دو خط آخر لُب کلامه!

پاسخ :

صد در صد
گیسو
۰۴ مهر ۹۴ , ۱۳:۴۳
شوک بزرگى بود واقعا...ما زنگ میزدیم به بابابزرگم اینا گریه وزارى میکردیم,اونا روحیه میدادن به ما...

پاسخ :

دقیقا... خدا را شکر که در سلامتی کامل هستن.
گلنار
۰۴ مهر ۹۴ , ۱۳:۵۲
 صیغه ی «مغالطه» ی تفسیر به رأی...

پاسخ :

چرا مغالطه؟ :)
گلنار
۰۴ مهر ۹۴ , ۱۳:۵۴
جناب صیغه‌ای!؟ این چه فرمایشیه برادر؟!
ینی شما شک دارید که ما ایرانی ها کلاً در همه چیز کارشناس هستیم؟؟!! نه شک دارید؟؟!! عجیبه والا! :/

پاسخ :

متوجه شدم... نه، شکی نیست :)
گلشن
۰۴ مهر ۹۴ , ۱۴:۱۵
پدر یکی از اقوام ما هم فوت شدن .خیلی سخته پدرت بره حج با کلی شوق منتظر استقبال و مراسم و پرچم زدن و.....باشی اما بفهمی که باید تدارکات دفنش رو بچینی خیلی سخته تو اون همه امید اینطوری ناامید شدن. اینطوری دردش خیلی بیشتره

پاسخ :

:( خدا رحمتشون کنه!
عظیم مدهنی
۰۴ مهر ۹۴ , ۱۴:۱۶

سلام

وبلاگ خوبی است . خوشحالم پیدایش کردم

پاسخ :

سلام

خوش اومدین

محبت دارین :)

عسل25
۰۴ مهر ۹۴ , ۱۵:۴۶
نامه تاثیر گذار فرزند یکی از کشته شدگان حادثه منا
.
.
انا لله وانا الیه راجعون
اکنون که مشیت الهی آن طور رقم خورد که پدرم را از زیارت خود به میثاق خود ببرد چاره ای جز صبر و آرزوی آمرزش برای پدرمان و سایر از دست رفته ها نداریم. در سنت ما آنکس را که مصیبتی فرو می آید تسلی میدهند و با او هم دردی میکنند. هرچند تسلی ما زخم و زبان شد و توهین و افترا. گله ای نیست از آنکس که پدرم را نشناخت و او را به جهالت متهم کرد. گله ای نیست از آنکه پدرم را به بی توجهی به فقیران متهم کرد. حتما آن شخص نمیدانسته که پدرم هرسال یک پنجم مالش را خمس و یک دهم کشتش را زکات می داده است و هر روزه ای از او که قضا شد گرسنه ای را سیر کرد. گله ای نیست از آنکس که صدقه های روزانه پدرم را ندید. گله نیست از بی انصافانی که نمیدانستند پدرم قربانی هر ساله عید قربان را به کودکان یتیم میدهد. همان بی انصافانی که هر سال به طعنه میگفتند بجای کشتن درخت بکار. گله ای نیست چون که بسیاری از یتیمان و فقیران کوفی که علی را به بی توجهی متهم می کردند تنها بعد از مرگ او فهمیدند که آن ناشناسی که شبها برای آنها طعام می آورد کیست. گله ای نیست از آنها که خرج کردن برای یک بار رفتن به مکه در تمام عمر را جهل می شناسند ولی خرج ده سفر حج را در یک شب خرج عیش و نوش می کنند، همان مجالسی که فقرا را به آنها راه نمی دهند.
گله ای نیست، گله ای نیست، گله ای نیست چون خدایی هست.
اما گله ای دارم به آنکس که میگوید «خدارا در اشک کودک یتیمی جستجو کن» و اکنون که کودکی یتیم شده است مرگ پدرش را مایه خنده خود کرده است. از شما میپرسم با کدام دین و آیین یتیم شدن کودکی، مرگ فرزندی و یا همسری را مایه خنده میدانید؟
اگر خدا را در اشک یتیمی میبینید از شما همدردی نمیخواهیم لطفا نمک به زخممان نپاشید که مولایمان حسین گفته است: اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.
فرزندی یتیم
عسل25
۰۴ مهر ۹۴ , ۱۵:۵۶
سلام 

کامنت قبل را از این جهت ارسال کردم که در این چند روز ما هم همچون شما سخنان زیادی شنیدیم 
حرفهایی که گاهی بشدت تند بود و وقیحانه
افرادی میگفتند حقشان است که مردند چون  در حالی که ایران مشکلات اقتصادی دارد و این هم فقیر دارد ینها میلیونها تومان خرج حج کردند 

راستش  این نامه جواب خوبی برای  گروهی بود ....
یا علی

پاسخ :

سلام

خوب کاری کردین.

یا علی

اکسیر عشق
۰۴ مهر ۹۴ , ۱۶:۱۶
سلام بر آقای صیغه ای...
متاسفانه مردم ما منتظر یه اتفاق کوچولو هستن تا اونو نقل مجلساشون کنن حالا یکبار این حادثه بار دیگه چیز دیگه و این خعلی بده
کامنت عسل خانوم خوندم و باهاش کاملا موافقم عده ای بعد مدتها بدبختی کشیدن خواستن برن حج حالا زده و همچین اتفاقی افتاده یه عده هم که برای چندمین بار رفتن، کاری با درست و غلطش نداریم اما ب هر حال اونام آدم بودن... آدم واسه دشمن خودش هم نمیگه فلان کارو کرده حقش بوده ک بمیره
ب هر حال اونچیزی ک خود منو خعلی ناراحت کرد، این بود که عده در تدارک مراسم برگشت عزیزانشون از حج بودن و حالا منتظر یه جسد... خدای نکرده زبونم لال خودمونو بزاریم جای عزیزای اون آدما، خعلی سخته واقعا سخت...
خدا رحمتشون کنه و به خانواده هاشون صبر بده

پاسخ :

سلام

آمین، آمین!

جویا ...
۰۴ مهر ۹۴ , ۱۶:۵۵
قشنگی دین ما به اینه هر کدوم از احکامش یه بار بازرگ از رو دوش جامعه برمیداره! مثل یک تز اقتصادی قوی و مستحکم عمل میکنه
فرزند این حاجی عزیز حرف های خوبی زدند، به تناقضات رفتاری افراد خوب اشاره کردند.
من نمی دونم چرا وقتی به ادم ها میگیم کالای ایرانی بخرید تا سرمایه نره تو جیب دشمن هیچکس توجه نمیکنه ولی تا بحث مکه پیش میاد همه یادشون میفته که سرمایه نباید از مملکت خارج بشه
یا وقتی یک نفر سالی چند بار میره سفر های سیاحتی هیچکس یاد فقرا نیست که بابا! لااقل یکبار از چند بار سفر سالانه ات رو خرج فقرا کن
ولی تا بحث حج پیش میاد همه یادشون میفته که سیرکردن شکم ادما بر سفر رفتن اولویت داره
دیروز یه بنده خدایی تز جالبی میداد! میگفت زمانی که مکه دست پیامبر بود حج واجب بود ، الان  که دست طاغوته نیست!
نمی دونم اینو از  کجای احکام حج دراوردن! ولی میدونم که طاغوت همون امریکایی که همین ادم ها دارن سنگش رو به سینه میزنن هم هست!

پاسخ :

باریکلا! خیلی حرفهای پخته و قشنگی بود.
شکوه
۰۴ مهر ۹۴ , ۱۷:۵۵
باریکلا باریکلا واقعا همتون خیلی ادمای فهمیده هستین

پاسخ :

مشار الیه این همتون رو متوجه نشدم :)
سعیده
۰۴ مهر ۹۴ , ۱۸:۴۳
خونه نو مبارک 
تبریک فراوان 
شیرینی ما فراموش نشه 

پاسخ :

لطف فرمودین، تازه از گرد راه رسیدم، اجازه بدین که وسائل رو بچینم، شیرینی هم چشم ؛)
جویا ...
۰۴ مهر ۹۴ , ۲۱:۲۸
راستی
چرا حرف رو عوض میکنید؟ چرا جواب نفس خانم رو سر بالا میدید؟ چرا از صیغه ی پیچوندن استفاده کردید؟

پاسخ :

سلام

در کجا؟

جویا ...
۰۴ مهر ۹۴ , ۲۱:۳۱
صیغه یاداوری:
کی بود که قرار بود دخان ترک کنه؟
حالا روزی یه پاکت داره میکشه؟
پاسخ:

سلام

پس شما کجایید؟

ببینید میان این همه حرف، چی رو شکار کردینا! :)

پاسخ :

خب تفکر کنید در همون کامنت ها جواب رو دریافت می کنبد :)
جویا ...
۰۴ مهر ۹۴ , ۲۱:۳۶
اوووووووووووووو!
چقد سخت!
من خستم!
تفکرم نمیاد

پاسخ :

راستی چرا اینطوریه، همه خسته ایم، چرا؟ کسی رو ندیدم که شاداب باشه، چرا؟
جویا ...
۰۴ مهر ۹۴ , ۲۱:۴۱
من یه کم امروز فعالیت ام زیاد بود اولا
ثانیا ... (ثانیا اش زیاده خستم توضیح نمیدم (ایکن نیشخند))!
ثالثا که لطفا که همراهی بفرمائید این باره رو تا بعدها از صیغه تفکر کمک بگیرم

پاسخ :

خسته نباشید اولاً

خسته نباشید ثانیاً

ثالثا تو کامنت سومشون هست :)

جویا ...
۰۴ مهر ۹۴ , ۲۱:۴۷
اولا با چند ساعت استراحت درست میشه ان شاالله
ثانیا به امید خدا
ثالثا صیغه تشکر

پاسخ :

اولاً استراحت کنید و اندکی مطالعه تا خستگی به در آید.

ثانیاً خدا پشت و پناهتون!

ثالثاً خواهش می کنم ؛)

گلنار
۰۴ مهر ۹۴ , ۲۲:۴۵
نامه ی تکان دهنده ای بود...

برسد به دست آنان که باید...!


به امید روزهایی نیک،
و
 قلب‌هایی رقیق..

پاسخ :

دقیقاً!

آمین!

ایشالا، ایشالا!

نیکی
۰۴ مهر ۹۴ , ۲۲:۴۸
سلام 
جناب صیغه ای میشه یکم راجع به این بخش از پیام دوستمون توضیح بدید من متوجه نشدم زمانی که مکه دست پیامبر بود حج واجب بود... 

متشکرم

پاسخ :

سلام

خوش اومدین.

خواهش می کنم.

می فرمان که یک نفر تز داده، یا به عبارتی تفسیر به رأی کرده که «حج موقعی واجب بوده که خود پیامبر حضور داشته، نه حالا که دست آل سعود طاغوته» در صورتی که حج از نوع تمتع، زمان پیامبر و غیر پیامبر نمی شناسد، واجب است در صورت استطاعت.

جویا
۰۴ مهر ۹۴ , ۲۳:۱۴
لایک جناب صیغه ای!
خودم فهمیدم جمله بندی مناسبی نداشتم
خسته بودم!
صیغه شرمندگی

پاسخ :

صیغۀ دشمنتان شرمندگی ؛-)

عاقبت به خیر ایشالا!

هلیا
۰۴ مهر ۹۴ , ۲۳:۲۶
خواهر و برادر داغدارم....
بنر بازگشت حاجی مظلومت را از کوچه باز کن....
او دیگر برنمی گردد....
او مظلومانه قربانی شد....
عیدمان عزا شد....
حاجی!دعای عرفه رو که میخواندی...
دستانت را که بالابردی چه خواستی....

آرزویت برنگشتن و چشم انتظاری خانواده ات بود؟؟؟؟
نگران رزرو تالار ولیمه ات نباش برای مراسم ختمت مهیا میشود....
بنر سر در خانه ات دیگر سبز رنگ و خیرمقدم به آمدنت نیست....
سیاه رنگ و تسلیت به آمدن جنازه ات است....
خودت نمی آیی اما سوغاتت چرا؟؟؟
به دست عزیزانت میرسند اما با ذوق باز نمی شوند....
با چشمان گریان و خون جگر بخاطر خریدت تشکر میکنند....
ما که نمیتوانیم انتقامت را از آل سعود لعنتی بگیریم....
اما....
آقایی داریم که عاجزانه از خدا میخواهیم که درظهورش تعجیل نماید
و علاوه بر انتقام کوچه انتقام خون پایمال شده شما رو هم بگیرد....

اللهم عجل لولیک الفرج...

پاسخ :

اللهم عجل لولیک الفرج!
هلیا
۰۴ مهر ۹۴ , ۲۳:۳۹
سلام
حال شما چطور خوبید

حال و روزای این روزهای خود من که بده
این نظرات مردم که بیشتر نشئت گرفته از شبکه های مجازی هم هست باعث میشه حاله ادم بدتربشه
نمی دونیم داغ هموطن هامون رو تحمل کنیم یا توهین های جدیدا به دین و عقایدمون میشه .
کاش مردم بدون خیلی از این حرفا ،حرفای دشمنه.

پاسخ :

سلام

شکر خدا خیلی خوب و امید دارم که شما هم در سلامتی کامل باشید :)

خب، ما هم بالاخره انسانیم و یه جاهایی حالمون بد میشه، گذشت زمان...

اونایی که باید بدونن، می دونن، بعضی هم می دونن، اما مغرضانه دامن می زنن و اما این وسط بعضی نمی دونن، که باید در حد توان آگاهشون کرد.

من
۰۵ مهر ۹۴ , ۰۰:۲۲

سلام، شبتون به خیر باشه.اتفاقا دیشب که میهمان داشتیم، نقل مجلس ما هم همین بود.میهمان تعریف می کردند که خودشان و همسر گرامیشان با اعلام این خبر شروع به گریه کرده اند و ما که باورمان نمی شد! (مقصود گریه ایشان است) با لبخندی ملیح سر می جنباندیم.

به نظرم با وجود تمام این قضا و قدرهایی که توی حج میفته، با وجود تمام بیماری های بعدش که برامون از حج سوغات آورده میشه و با وجود تمام ارزهایی که از کشور خالی میشه، باز هم حج خوبه...یعنی انقدر حال آدم رو خوب می کنه که به رفتنش میرزه! ان شاالله قسمت همه بشه.

این وسط برای من یه سوال پیش آمد ...

میگن در آخرت همه اموات و هر بنی بشری که روی زمین زمانی زندگی کرده، زنده میشه تا به نامه اعمالش رسیدگی بشه...

خوب اگه قرار باشه این معاد روی زمین اتفاق بیفته و اگه قرار باشه این معاد جسمانی باشه انوقت همه مثل حج امسال زیر دست و پای هم له میشن که!

اصلا یه سوال دیگه...به نظرتون با توجه به اینکه الان در بدن ما بخشی از بدن گذشتگانمون وجود داره (منظورم اینه که مثلا بخشی از غذاهایی که می خوریم با خاکی رشد کردند که حاصل پوسیدن و تجزیه اعضا و جوارح نیکانمانه) امکان معاد جسمانی وجود داره؟

پاسخ :

سلام

شب و روزتون بخیر!

ایشالا که قسمت همه بشه که هدف والاتر از این حرف هاست.

سوالای فلسفی می پرسین! چه سوالای شیکی! ؛-)

من
۰۵ مهر ۹۴ , ۰۰:۳۰

الان نامه ای که گذاشتید رو مطالعه کردم.

اتفاقا بنده هم  نظری همسو با ایشون دارم...چطور صدها برابر این پول صرف سفر به اروپا و ترکیه و امریکا میشه، و کسی چیزی نمیگه...اما حالا برای حج صدای همه در میاد!؟

به نظرم آدم وقتی میره حج یا کلا زیارت، از نظر معنوی و روحی خیلی حال و هواش تغییر می کنه، خیلی خوب میشه.... بخشیدن هزینه حج به کسی که نیاز داره، در حالتی خوبه که آدم  ایمان و روحش نیاز به تقویت نداشته باشه و کارش واقعا درست باشه... و همچین آدمی کم پیدا میشه.:)

من دلم یه کم خدا می خواد، شبتون قشنگ.

پاسخ :

بله، نامۀ خیلی درستی بود. با وجود اینکه صادر شده از طرف مخاطب «عسل 25» بود، اما از لحظۀ گذاشتنش گر و گر (به ضم گاف) بردنش.

مغرضین منتظر فرصتی هستند که زیر پل (به کسر پ) خیلی از چیزها رو بزنن.

نظرتون عالیه، و اینو تنها اهلش درک می کنه.

شب و روزتون قشنگ! 

من
۰۵ مهر ۹۴ , ۰۰:۴۰

در باب مصرف دخان

معمولا 30 سال اول عوارضی نداره، اما بعدا به صورت سرطان و انواع بیماری های ریه خودش رو نشون میده. بنده هم ابتدا باورم نمیشد، اما بعدا به چشم خود دیدم! بنابراین از آنجایی که شما مسئول بدنتان هستید دارید به خودتون خیانت می کنید و از آنجایی که باگه بیمار شید زحمتش بر عهده دیگرانه، دارید به اطرافیان هم خیانت می کنید.

اما گمان نمی کنم هرچقدر اینجا کسی بر بد بودنش اصرار کنه، شما از کشیدنش دست بردارید. چون اولا: مرد هستید، دوما: در نظرم فردی هستید که با وجود شنیدن نصایح دیگران نظر نهایی رو خودتان صادر می کنید. فکر می کنم دوره ای داره که باید بگذره، ما لطفا سعی کنید این دوره طولانی نباشه.

پاسخ :

نوشته های شما در این کامنت رو تأیید و اعلام موافقت می کنم. این کامنت رو نگه می دارم : )
من
۰۵ مهر ۹۴ , ۰۰:۵۵

- در محله شما اول صبح از سوپری تخمه می خرند!؟ دمشون گرم چه مردم بحالی دارید!

- تا به حال دقت نکرده بودم، شما در نوشته هاتون حتی نیم اسپیس ها رو هم رعایت می کنید، حتما کار تحقیقی زیاد انجام میدید! البته فکر کنم کلید شیفتتون یه مقدار سفت باشه!

- یا در مسیر منزل مادربزرگ دخان مصرف نکردید، یا سر نترسی دارید که با بوی سیگار تشریف بردید منزلشون! البته شاید نوع دخان شما، دودی نباشه... والله اعلم!خخخخخ

- و در مورد ملت همیشه در صحنه و آماده اظهار نظر...

به مورد جالبی اشاره فرمودید...

اتفاقا همین چند وقت پیش در یک سایت مشاوره دوستی سوال پرسیده بودند که: چرا واژه نمی دونم از دستور زبان و فرهنگ ما حذف شده!؟

به نظرم به خاطر اینه که ملت ما تنها شدند... و دنبال یه درد مشترک می گردند برای ایجاد ارتباط و همدردی با هم. البته دنبال درد می گردند، چون خوشی ندارند.

پاسخ :

- خریدن تخمه که به خودیِ خود صبح و بعد از ظهر نداره، اون خوردنش هست که نمی چسبه! شاید ایشون ظهر مهمون داشتن :)

- با اجازۀ شما! بله، من در نوشتار حتی سعی می کنم متن ارسالی زیبا باشه از لحاظ شکل ظاهری، حتی مرور متن و نه تند تند نوشتن و ارسال کردن!

- فقط و فقط جلوی والده دخان رو دست نمی گیرم، با وجود اینکه مطلعند، افتخار نیست، اما به جهت آگاهی خدمتتون عرض کردم :)

- نظر شما بسیار جای تأمل داره ؛)

و در کل قدر این نعمت رو که از صیغۀ دقت و تفکر استفاده می کنید، بدونید.

آرامش
۰۵ مهر ۹۴ , ۰۹:۰۱
کاش پست بالایی کامنتدونیش بسته نبود! حرف داشتیم :(
 شرمنده ایم بخدا
از اینکه مردم دنیا مارو مسخره میکنند به اینکه خودمون خودمونو مسخره میکنیم و کلی هم کیفور میشیم، از اینکه اقوام مختلف خودمونو سوژه جوک ها قرار میدیم و هر اتفاقی رو که مجازی لعنتی رو میکنه منتشر میکنیم، یه روز لامپ یه روز رولپلاک ، کلیپ عروسی فلانی ، عکس خانوادگی بهمانی،یه روز جوک جرثقیل یه روز حج، باید ترسید از روزی که خدا کارو به حال خودمون رها کنه، بذار تو همین گمراهی بمونیم!

پاسخ :

به احترام، سکوت!
نیکی
۰۵ مهر ۹۴ , ۲۱:۳۴
متشکر بابت توضیح 

عاقبتتان بخیر 

پاسخ :

خواهش می کنم.

این دعا در حق خودتون مستجاب!

مرضیه
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۳:۰۴
کاش یاد بگیریم قضاوت نکنیم، تفسیر نکنیم و در مورد بعضی مسائل نظر ندیم!

کاش یاد بگیریم الان وقت زخم زبون زدن به داغدیده ها نیست و الان صرفا باید یه لحظه خودمون رو به جای اونا بذاریم تا ببینیم بازم می توتیم کارشناسی کنیم؟!
الان فقط. باید هواشون رو داشته باشیم.

پاسخ :

سکوت!
گلنار
۰۶ مهر ۹۴ , ۱۴:۴۱
سلام.
اوقاتتون خوش.
قشنگ بود به نظرم. گفتم برای شما هم بفرستم:



برای پدرم که حاجی شد

بعد یک عمر منتظر ماندن
اسم بابا در امده امسال
شادی از چشمهاش معلوم است
همه یِ خانه سر خوش و خوشحال


یازده سال ِ منتظر مانده
زائر خانه ی خدا بشود
یازده سالِ گریه میکرده
راهیِ مروه و صفا بشود


وقت رفتن برای بدرقه اش
همه تا پای کاروان رفتیم
زیر قرآن کمی تبسم کرد
گفت نامهربان ،گران ،رفتیم


هرکسی حاجتی به او میگفت
بچه ام را دعا بکن حاجی
مادرم مدتیست بیمار است
جای ماهم صفا بکن حاجی


در مدینه بقیع یادم باش
هر کسی داشت خرده حاجاتی
خواهر کوچکم صدایش زد
یک لباس عروس و سوغاتی


رفت بابا سوار ماشین شد
بغض مادر که ناگهان ترکید
گفت باگریه و دعایی خواند
به سلامت برید و برگردید


تِِلِفن زد پدر به او گفتم
 ریسه های حیاط را بستم
کار دارد هنوز کوچه ولی
سخت دلتنگ و منتظر هستم


گفت مُحرم شدیم در شجره
حس وحالش شده است معراجی
گفت باید کچل شوم پسرم
بعد ازین ها به من بگو حاجی


خواهرت هر چه گفته بودانجا
همه را یک به یک خریدم من
راستی، ساعتی که تو گفتی
هر چه گشتم ولی ندیدم من


گفت چونکه مدینه اولیٓ است
قبل عید غدیر میآید
کارها را عقب نَیٓندازم
به خیالی که دیر میآید


تِلِفن قطع شد وٓ ما هر روز
از رسانه پی خبر بودیم
گاه مشعر و گاه هم عرفات
چشم گردان، پیِ پدر بودیم


روز قربان حدود ساعت ده
خبری زود حرف مردم شد
کشته های زیاد در عرفات
عید در کام مادرم گم شد


زنگ خانه مدام هی میزد
خبر از مکه و منا دارید؟
پدر آیا سلامت و خوب است؟
صدقه هم کنار بُگذارید


خواهر کوچکم نمیفهمید
مادرم منحنی و خم شده بود
انتظار و سکوتِ نافرجام
خانه یکسر تمام غم شده بود


اسمها را دوباره میخواندیم
دارد آمار میرود بالا
صد و ده _نه دویست _نه سیصد
ناگهان اسمی آشنا حالا

مادر از حال رفته غش کرده
چند زن دور او به دلداری
خواهرم کوچک است دق نکند
پس کجایی پدر بیا یاری

صوت قرآن صدای الرحمان
راه را طی نکرده برگشتیم
خواب هستم و یا که بیدارم
چقدر زود بی پدر گشتیم


گفته بودی که زود میآیی
قول دادی درست قبل غدیر
پای قولت چرا نماندی پس
حق بده پس اگر شدم دلگیر


داده بودم برات بنویسند
روی یک پرچم بلندِ سه رنگ
پدرم حجُ وسعی تو مقبول
وٓکنارش دوبیت شعر قشنگ


چقدر نقشه بود توی سرم
مثلاً نقل وقت آمدنت
گوسفندی برات سر ببریم
یک عرق چین به رنگ پیروهنت


کارتهایی که نام تو خورده
دعوت دوستان به صرف نهار
چه بگویم به دخترت بابا
نه ، نمانده براش صبر و قرار


چه کسی میدهد به او پاسخ
گونه ای که به او زیان نرسد
کاش ساکی که پر ز سوغاتی است
هرگز اینجا به دستمان نرسد


چِقٓدٓر زود دیر شد بابا
خستگی مانده است تویِ تنم
از سفر قبل امدن باید
ریسه ها را یکی یکی بِکَنَم


راستی گوییا اجل نگُذاشت
سر خود را کچل کنی بزنی
گفته بودی بگویمت حاجی
حاج بابای مهربان منی

«سیدامیرحسین میرحسینی»



پاسخ :

سلام :(
درباره من
صیغه یعنـی نـوع، هیئت، اصل، شکل و در کل ریخت هـر چیزی را می‌گویند. کلهـــم اجمعیـــن ریخت هــر چیــزی را بررسـی مـی‌کنیم. اینـجا را آرام بخـوان؛ اگر می‌خواهی تمرین تندخوانـی کنـی، روزنامه بخوان نه وبلاگ!
صیغه‌های خواندنی
قدرت گرفته از بیان