خود سرزنی چه صیغه ایست؟ (1)

خود سرزنی صیغه‌ایست من درآوردی! گناه‌کار می‌شدیم که نیت می‌کردیم سری به مادربزرگ‌مان بزنیم. سر می‌زدیم و مقداری هم می‌نشستیم و گل می‌گفتیم و گل می‌شنفتیم و کیف می‌کردیم. هر شب؛ یا لااقل 3 روز در هفته. پنجشنبه و جمعه‌ها که رو شاخش بود. کمی که می‌نشستم و یک چایی مهمانم می‌کرد، آخرش زخم خودش را می‌زد: «تو که عرضۀ زن گرفتن نداری! پس کی می‌خوای یه فکری به حال خودت بکنی؟» این جمله ظاهراً کاری به کارم نداشت، اما باطناً پدرم را در می‌آورد. سری تکان می‌دادم، رویم را به سمت تلویزیون چهارده‌اش می‌چرخاندم و خیره می‌شدم به مجریِ توی تلویزیون. به ظاهر خیره بودم، اما از درون خود خوری می‌کردم. بعدش هم طاقت نمی‌آوردم و می‌گفتم: «مادربزرگ! کی دست از سر کچلم بر می‌داری؟» ضربۀ نهایی رو وارد می‌کرد و می گفت: «تو یعنی کمتر از این یارو دست اینجوریه هستی؟» «اینجوریه» را که می‌گفت، دستش را کمی کج می‌کرد که حالیم کند فلانی را می‌گوید. فلانی که با وجود نقص فنی و خدادادی‌اش، ازدواج کرده بود و الان زندگی‌اش از دور نرمال بود. باز این جمله ظاهراً اثری رویم نمی‌گذاشت، اما باطناً سیخ داغی بود که درون تک‌تک اعضاء و جوارحم فرو می‌رفت. دست آخر (به کسر خاء) می‌گفتم: «مادربزرگ! اگه قول بدی دیگه این جمله رو تکرار نکنی، قول بهت میدم که سال 95، سالِ من باشه!» او هم تکمیلش می‌کرد که: «ببینیم و تعریف کنیم ننه (به فتح نون اول و کسر نون دوم)»

مدتی بود که قید این مقوله را زده بودم و اصلاً زکل فراموش کرده بودم که مردی وجود دارد که دوست دارد صیغه‌های هر سوراخ سمبه‌ای را مشخص کند؛ برای خود، نه برای دیگران. دیگر فراموش کرده بودم که هستم و که بودم و چه بر سرم آمده بود. چسبیده بودم به امور روزانه و مشغله‌های زندگی؛ اما باز با وجود این‌که کاری به کارش نداشتم، خودش به سراغم آمد.

به عنوان عید و دید و بازدید، نیت کردیم که سری به اقوام و خویشان و بستگان درجۀ یک بزنیم و دوباره به منزل بازگردیم و برسیم به زندگی شخصی خودمان. روز دوم عید، یک روزه همه را دیدیم و بازگشتیم به خانه و نشستیم منتظر بازدیدشان. اما چیزی که در همین روز دوم عید گرفتارمان کرد برای بار چندم، این جمله همسر دایی‌مان بود: «اگه قول بدی که آدم بشی، یه دختر خوب برات سراغ دارم!» ظاهراً که کاری به کارم نداشت، اما باطناً نابودم کرد که هر کس از هر راهی می‌رسد، جمله‌ای فرو می‌کند و ما هم فقط خود سرزنی می‌کردیم که: «ببین مرد صیغه‌ای کارت به کجا رسیده که هر کس به طریقی دل ما می‌شکند...» لاجرم به خود آمدم. همان تفکر و همان آدمیت و همان روز دوم عید، باعث شد که دیشب بار سفر ببندم و حرکت کنم به سوی مطلوبی دگر...

+ نوشته شده در سه شنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۲۲:۳۴ توسط مرد صیغه‌ای
درباره من
صیغه یعنـی نـوع، هیئت، اصل، شکل و در کل ریخت هـر چیزی را می‌گویند. کلهـــم اجمعیـــن ریخت هــر چیــزی را بررسـی مـی‌کنیم. اینـجا را آرام بخـوان؛ اگر می‌خواهی تمرین تندخوانـی کنـی، روزنامه بخوان نه وبلاگ!
صیغه‌های خواندنی
قدرت گرفته از بیان