تِ جیمی دیگه چه صیغه ایه؟

چند وقتی بود که ورد (به کسر واو) زبان‌مان گشته بود که در «عنفوان جوانی دچار دیسک کمر گشتیم!» که واقعا هم این اتفاق مدت‌های مدیدی‌ست که با من همراه است و هر از گاهی ول می‌کند و دوباره از سر می‌گیرد. قبل از آن اعتقاد داشتم که بدترین درد، دندان درد است، ولی تا در عنفوان جوانی دچار دیسک کمر گشتم، فهمیدم که نه، دست بالای دست بسیار است و بدتر از دندان درد هم وجود دارد و صد در صد بدتر از کمر درد هم وجود خواهد داشت، ولی من همینجا، در حضور شما عزیزان، از خدا خواستارم که از این بدتر را نه به شما و نه به من عطا نفرماید که تا همین‌جای قضیه هم بنده کم آوردم و این متن را خوابیده خدمت‌تان ارائه می‌دهم. بدترین خاطره‌ای که از کمر درد دارم بر می‌گردد به زندگیِ سابق. قرار بود ساعت هفت و سی دقیقۀ صبح سر کلاس حاضر باشم و همسرِ سابق هم از ساعت شش بنده را صدا می‌زدند، ولی از همان ساعت شش تا هفت صبح، به خود ور (به فتح واو) می‌رفتم که از جا بلند شوم و نمی‌شد. نه اینکه نمی‌خواستم، بلکه نمی‌توانستم کمر صاف کنم! تا بالاخره چهار دست و پا و نرم نرم، به یاد تاتی‌تاتی کردن‌های کودکی، خودم را به دوش حمام رساندم و آب داغِ داغ را باز کردم روی لولای کمر تا بلکه بخیسد و نرم شود و بتوانم کمر راست کنم.

جالب اینجاست که وقتی می‌گیرد، باید روزها و شب‌ها در یک جای سفت و محکم دراز بکشی از نوع طاق‌باز و دو چیز رو باید قیدش رو بزنی، یکی سرفه و متعلقاتش مثل عطسه، و دیگری خندۀ از ته دل، اما امشب از مقولۀ دوم بسیار دردها کشیدم، اما باز خنده رهایم نمی‌کرد.

چند روزی‌ست والده با این‌که پنج، شش کلاس قدیم رو که در حد لیسانس الان است، سواد دارد، اما باز کلاس سوادآموزی ثبت نام کرده. امشب خواست تا در موردِ پاییز برایش انشاء بگویم و گفتم و ای کاش نمی‌گفتم. همین‌طور که خوابیده بودم و انشاء می‌گفتم از کلمۀ «مستثنی» استفاده کردم که نه تنها اعتراضش را به دنبال داشت که فردا خانم‌مان می‌فهمد که خودم ننوشتم، بلکه فهمیدم که تایی به نام تِ جیمی هم وجود دارد.

فقط این را می‌دانم که به خاطر این خندۀ شدید، یک روز دیگر هم باید دراز به دراز استراحت کنم.

صیغه نوشت: یواش یواش دیگه باید خودمون رو مزین کنیم به رنگِ عشق! 

+ نوشته شده در يكشنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۴ ساعت ۲۰:۵۲ توسط مرد صیغه‌ای | حاشیه بزنید
نفس
۱۹ مهر ۹۴ , ۲۱:۳۲
سلام
اذیت نکنید والده رو :))

این چند وقته ما منتظر بودیم مجدد صیغه کوچ صرف بشه!!
درمورد کمر درد هم طب ”سوزنی” درمان داره برا دیسک و سیاتیک، اگه امکانش رو دارید حتما استفاده کنید این درمان بیضرر رو.بهتر از درمان های دارویی هست ....
درضمن این درد همیشه باهاتون موندگاره باید کنار بیاید باهاش و مراعات کنید همیشه

پاسخ :

سلام

من اذیت کردم؟!


شاید صرف کردم، نمی دونم، ولی اگرم صرف شد، به قول بانو آرامش، هر دو جا رو نگه می دارم.

کاملا درست، طب سوزنی رو امتحان نکردم، ولی شنیدم مزیت هاشو؛ در کل از اینکه همیشه محبت دارین سپاس فراوان :)

گیسو
۱۹ مهر ۹۴ , ۲۲:۲۱
امیدوارم که این درد هر چه زودتر ازتون دورشه...
من ندید عاشق مامان شماشدم:)
اووووووم محرم....در عین حال که پر ازغمه ,آروم کنندست!

پاسخ :

امیدوارم سلامت باشین!

چرا؟ ؛)

صد در صد همینطوره.

گلنار
۱۹ مهر ۹۴ , ۲۳:۰۳

عافیت بادا تنت را ای تن تو جان صفت

کم مبادا سایه لطف تو از بالای ما


+صیغه نوشتتان را عشق است..

پاسخ :

صحت و تن درستی همیشگی رزق و روزی شما ایشالا! :)

+ در کل محرم رو عشق است...

گلنار
۱۹ مهر ۹۴ , ۲۳:۵۳
13 روز؟؟!!
واقعا؟؟؟!!!
الان دیدم من!

چقدر زود گــذشـــت...!!

موفق باشید جناب. [گل]
اراده تون مستحکم؛
رنج تن دور؛
و اوقات به کام. :)

پاسخ :

بله، 13 روز، برا شما زود گذشت ؛)

ممنونم[گل][گل]

در تن درست و در دل شاد باشید!

ف. ن
۲۰ مهر ۹۴ , ۰۰:۳۲
کمر درد...دردی آشنا از دو سه سال گذشته تا به حالا...بعضی وقتها آنقدر دیوانه میشم از دردش که تا خم نشم و صدای جا به جایی استخوان ها رو نشنوم حالم خوب نمیشه...

پاسخ :

خدا هممون رو از این دردها نجات بده ایشالا! :)
خانوم خونه
۲۰ مهر ۹۴ , ۰۱:۲۴
سلام و عرض ادب . . .
وای نگید که منم بدترین کمر درد رو توو دوران دبیرستان کشیدم....
حتی نمیشد نفس عمیق بکشک چه برسه به سرفه و عطسه . . .
ان شالله زودتر از دردش خلاص بشید 
از پمادی هم استفاده میکنید؟
یعنی الان ساعت 1:22 صبح چنان واسه کلمه مستثنی و جریانش خندیدم که حد نداش...

تقصیر شما بود که از این کلمه قلمبه سلمبه استفاده کردین

پاسخ :

سلام و احترام خدمت شما

این درد دیسک کمره و آروم آروم خو گرفتم باهاش، ولی بابت دعاتون ممنون؛ تا الان هم هیچ پمادی استفاده نکردم، چون اگه با پماد حل می شد که دیگه... :)

:-)

متوجه اون عدد هم متأسفانه نشدم.

خانوم خونه
۲۰ مهر ۹۴ , ۰۱:۲۹
با این فونت و اون بالا نوشتید خیلی قشنگ شد ^ - ^

پاسخ :

چشماتون اینطوری می بینه ؛)
آرامش شمال
۲۰ مهر ۹۴ , ۰۱:۴۵
ای داد ! خدا بد نده جناب صیغه ای !
+مام خوابیده میخونیمتون:)
+تصور دردی که متحملش شدین مث ترمزی بود جلوی از ته دل خندیدن به پست امشب:)
+ بعله... مشکی رنگ عشقه...

پاسخ :

چه اشکال؟ خواست خداست و از دوست هم هر چه رسد نیکوست :)

+ :)

+ چه اشکال؟ شما کار خودتون رو انجام بدین ؛)

+ البته منظور این عشق محرم بود بانوی شهر باران :)

من
۲۰ مهر ۹۴ , ۰۳:۳۴
سلام
ای داد بیداد! خدا بد نده! ناراحت شدم(کمی)
- از قضا یکی از بستگان درجه 1 بنده هم به مشکل کمردرد دچار شدند و 50 روزی ست بستریند. درد بسیار بدی است، ان شاالله که بهبود پیدا می کنید.
پیشنهاد: لطفا قبل از اینکه به یک درد دائمی تبدیل بشه، و خدای ناکرده کار به جای باریک بکشه، خودتون مراعات کنید. البته اگر دلتون می خواد و اگر حوصله می کنید که مثلا ورزش کنید یا پیوسته نشینید. راستی می گن کفش نامناسب هم در بروز چنین مشکلاتی موثره.
- درد، از هر نوعیش بده! اما چندتا خوبی هم داره:
1- برای یک بازه زمانی مورد توجه و عنایت خاص اطرافیان خواهید بود و همه نگران شما هستند.( فرصت می کنید خودتون رو برای بقیه لوس کنید) 2- قدر عافیت می دونید. 3- می تونید کرکره تفکر و خیال در مورد مسائلی که مدتهاست فکرتون مشغول کردند رو پایین بکشید.
- مرگ برکلاسهای صبح زود!
من خودم صبح ها که کلاس دارم(داشتم) معمولا دچار سردرد، گلو درد، چشم درد، پا درد و هزار و یک درد ناشناخته ام که فقط  و فقط با خوابیدن بهبود پیدا می کنه!
- تقریبا همه افرادی که ادامه تحصیل ندادند همیشه در آروزشند، و االبته درصد کمی مثل والده گرامی شما می رند به دنبال این تحقق بخشیدن به این آرزو. آفرین بر ایشان.
- بحث بر سر انشا شد، یادم آمد چند وقت پیش انشایی از دوره سوم/چهارم دبستانم می خوندم در مورد شب قدر: نوشته بودم همراه با خانواده تا صبح شب قدر را جسن گرفتیم و میوه و شیرینی و آجیل و هندوانه خوردیم(با شب یلدا قاطی کرده بودم!)
- یک روز به خاطر یک ت جیمی! :) عجبا!
در مورد صیغه نوشت: صحیح. اونوقت رنگ عشقتون چه رنگیه؟:)

پاسخ :

سلام

چه اشکال؟ حتماً حکمتی داره دیگه :)

حرفاتون درسته، البته من خیلی وقته که با این درد خو گرفتم و گاهی می گیره و بعد از مدتی خوب میشه، بازم شکر.

کامنت های شما همیشه پرباره و به نکات قشنگی اشاره دارین، باریکلا! :)

در مورد صیغه نوشت که دیگه این رنگ عشق به نوعی معلوم شده برا همه با خوندن اون شعر کذایی، اما امید داریم که این عشقمون برای صاحب این ماه باشه :)

گلشن
۲۰ مهر ۹۴ , ۱۱:۵۹
بله رنگ عشق صیغه محرم!
 انقدر دوست دارم میبینم مردها مشکی میپوشن اما کسی تو خونه ما استفاده نمیکنه

ای جانم مامان دوست داشتنی بخند مرد صیغه ای بخند اونم از ته دل
دیسک کمر واقعا خیلی سخته واقعا من همیشه در توصیفش میگم فکر کن همیشه دندون درد داشته باشی اونم در عنفوان جوانی!
عجب تفاهمی بالاخره یکی مارو درک کرد

پاسخ :

کسی تو خونۀ شما استفاده نمی کنه، یعنی نمی پوشه؟ چرا؟

:-)

مرضیه
۲۰ مهر ۹۴ , ۱۳:۵۴
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد

سلام جناب صیغه ای عزیز
در مورد دیسک کمر خیلی مراعات کنین.
یه فایل تصویری هست که یه سری نرمش برای تسکین این درده که اگه یاهو اذیت نکنه براتون ارسال میکنم.
بخاطر مامان اطلاعاتی در این مورد دارم که اونجا براتون ارسال خواهم کرد و یک ژل تسکین دهنده هم هست که بسیار مؤثره و اسمش رو براتون می یابم.

در مورد والده مکرمه چه بسیار نیک که تلاش می کنند برای پیشرفت. این روحیه بسیار ستودنی ست.

خیلی خیلی مراقب باشید تا مبادا آسیب جدی تر بشه.

لطفا آدرس ایمیل رو برام بفرستین.
اد باشید و سلامت[گل]

پاسخ :

خدا به شما سلامتی بده!

سلام

خیلی لطف و محبت دارین، جبرانش برام سخت میشه :)

سپاس فراوان[گل]

آرامش شمال
۲۰ مهر ۹۴ , ۱۴:۰۶
بله گرفتم منظورتونو، منظور من هم رخت عزای اقای عشق بود! مشکی رنگ عشقه و ارباب هم که...
+  محرم با همه غمی که داره ادما رو دچار یه هیجانی میکنه، انگار که قراره کار مهمی انجام بدن! به لباسهای مشکیشون فکر میکنن، به کارهایی که قراره بکنن یا از این فرصت استفاده کنند و بذارنش کنار و... هیجان زده ام !

پاسخ :

می دونم گرفتین، تأکیدی عرض کردم :)

+ تحلیل خیلی خیلی خوبی بود در نوع خودش ؛)

اکسیر عشق
۲۰ مهر ۹۴ , ۱۴:۱۱
سلام آقای صیغه ای..
ایشالله ک زودتر خوب شین والا من که درکی ازش ندارم البته خدا رو شکر
الهی چه باحال از این جهت که حسش قشنگه و جالب..
در مورد رنگ عشق هم راستش من یکی ک عذا میگیرم، ولله هنوز عید غدیر نشده بود بساط تکیه ها رو جور کردن، از پنجشنبه جمعه هم که با صدای سین سین (به قول خودتون به کسر سین) مخمون رو میخورن تا عاشورا، اون موقع هم که انگار بساط شادیو جشنه ملت پشت دسته ها راه میافتن خب ک چی واقعا... 

پاسخ :

سلام

خدا را صد کرور شکر، شکر!

حرفاتون درسته و باید یه کاری بکنیم که اصل کار رو خراب نکنیم، شما خوباشو سوا کنین :)

خانوم خونه
۲۰ مهر ۹۴ , ۱۵:۵۱
سلام و درود بر شما آقای صادق

عدد ساعت بود که 1 بامداد بود ^_^ 

پاسخ :

سلام :)

^_^

جویا ...
۲۰ مهر ۹۴ , ۱۶:۵۸
یادمه من 8،9 سالم بود و داداشم یکی دوسالش، داداشم سوار کول من میشد و من سوار کول بابا، بعد بابا دور پذیرایی که اتفاقا بزرگ بود می دوئید!
چقدر کیف میداد!
چند وقت بعد بابا دیسک کمر گرفت (به ما ربطی نداشت ها، ما وزنمون کم بود)
سوار کول بابا شدن خیییییلی باحاله، پر از خوش گذشتن!
بخاطر بچه هاتون هم که شده خیلی حواستون به دیسک کمرتون باشه که لن شاالله خوب شه
بچه هاتون رو از سوار شدن رو کول باباشون محروم نکنید، حتی شاید هوس کنن دوتایی سوار شن مث ما

پاسخ :

تازه می خواستم بنویسم که ببینید چه بر سر بابا اوردین که خودتون توضیح دادین :)

چه حس خوبی داشت جملات آخر ^_^

جویا
۲۰ مهر ۹۴ , ۲۰:۱۲
بابا شدن نصیبتون!

پاسخ :

عاقبت بخیری نصیبتون!
گلشن
۲۰ مهر ۹۴ , ۲۱:۵۸
نمی پوشن دیگه! اعتقادی ندارن که حالا حتما لباس مشکی هم بپوشیم

پاسخ :

اونوقت کلی اعتقاد ندارند یا مثلا برای فوت نزدیکان هم نمی پوشن؟ به این خاطر می پرسم چون یه عموی بزرگ خاندان دارم که اصلا اعتقادی به رنگ تیره نداره!
گلشن
۲۰ مهر ۹۴ , ۲۲:۱۰
 واسه فوت هم نپوشیدن تا حالا

پاسخ :

نه، حتی واسه فوتِ بچه ش!
گلشن
۲۰ مهر ۹۴ , ۲۳:۰۳
خوب آقا صیغه ای میگم تا حالا کسی به این نزدیکی فوت نکرده تا ببینم میپوشه یا نه اما فکر کنم واسه فوت به اون نزدیکی بپوشن دیگه!
اما خب واسه محرم و....خیر حتی یک بار هم ندیدم اصولا خیلی هم اهل عزاداری به شکل معمولش نیستن

پاسخ :

چه اشکال؟ هر کسی به هر حال عقیده ای داره، ایشالا همه چیز درست میشه :)
درباره من
صیغه یعنـی نـوع، هیئت، اصل، شکل و در کل ریخت هـر چیزی را می‌گویند. کلهـــم اجمعیـــن ریخت هــر چیــزی را بررسـی مـی‌کنیم. اینـجا را آرام بخـوان؛ اگر می‌خواهی تمرین تندخوانـی کنـی، روزنامه بخوان نه وبلاگ!
صیغه‌های خواندنی
قدرت گرفته از بیان